علاوه بر دفتر شعر آواز امشب، از دکتر معتمدی کتاب انسان و مرگ و موسیقی و ذهن (اولی تالیف و دومی ترجمه) از سوی نشر مرکز عرضه عمومی شده است.
انتشار اشعار معتمدی در کتاب آواز امشب
گفت وگو با دکتر معتمدی درباره کتاب انسان و مرگ
قطعه شعری از دکتر معتمدی در رثای مهدی سحابی
شعرهای او در سه ماه پایانی سال 90 سروده شده است و سه قطعه شعر فال،هوا و تفاوت را از نظر شما گرامیان میگذرانیم.
فال
کافی شاپ را
قسمت کردیم
و فنجان عشق را نوشیدیم
تا در سرنوشت
خیره شویم
و فال فردا را بگیریم
و خطوط خواستن را
کشف کنیم
تا به هم برسیم
و فاتحه ی فاصلهها را بخوانیم
و زندگی
بوی قهوه بدهد.
امّا نشد
و نفهمیدیم چرا؟
و آن قدر جوشیدیم
که سرنوشت سر رفت
و زندگی ته گرفت
و از عشق
چیزی نماند.
هوا
هوا آلوده ست
کسی به پنجره ها فکر نمیکند
وقتی که آسمان
بیتفاوت شده است
و خورشید
خون بالا میآورد
و خیابانها
با ما نمیسازند.
ما بیماریم
و از دست میرویم.
لحظهها در ما ایستادهاند
و از تسلیم گذشتهایم
و کسی حوصلهی سرنوشت را ندارد.
چرا برای آن چه نیستیم
به دنیا میآییم؟
و چه فرق میکند
که ماشینها بروند
یا بیایند
وقتی که هیچ
همه جا ایستاده است
و فردا شکل دیروزست
و با همان چشمها
به آینه خیره میشود
و با همان نگاه
ما را از یاد میبرد
و دستمان به حقیقت نمیرسد
و در خیابانها
در میان خطوط موازی مرگ
خفه میشویم.
هوا آلوده ست
در خیابان
لباسها در رفت و آمدند
و مردگان دوباره در ما میمیرند
و کامیونهای دروغ
چراغ قرمز را رد میکنند
و کسی نمیداند
زندگی کجاست؟
حالا حتّی برای لحظههای سرنوشت هم دیر شده است.
جادهها به جایی نمیرسند.
شهرها رفتهاند
وبلیط همه ی قطارها را
مرگ میفروشد.
تفاوت
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و نگذارم
آسمان دلتنگیهایم
ببارد
حتّی اگر
لب تنهاییام
ننشینی
و شعرهایم را
از شیشههای بخارگرفته
پاک کنی.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و بگذارم
تا پنجرههای نگاهت
عبور کنند
و در گلدان اطاقم
جوانههای جداییات
قد بکشند
و در آئینه راهرو
دستهای دوریات
پیر شوند.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و لیوان نبودنت را
تا ته سر بکشم
و تلاطم تو خالی تو را
در میان اطاقها
از یاد ببرم.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
ای آخرین کس عشق
که کلمات در نیافته ی دوست داشتن را
مچاله کردی
و بیرون من ایستادی.
تو از تفاوت فاصلهها
چه میدانی؟
که من در ابتدای نرسیدنم.